نهضت شهادت



 

روز هشتم بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با امام خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت عملیات والفجر مقدماتی در منطقه بماند.
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه

 

شهید حسن باقری


این روایت از سردار «مرتضی صفاری» مسئول وقت طرح و عملیات قرارگاه کربلا است که از بازماندگان حادثه اصابت و انفجار گلوله خمپاره در سنگر شناسایی ارتفاعات «جبل فوقی» منطقه فکه (شناسایی مواضع دشمن جهت عملیات والفجر مقدماتی) بوده که در این شناسایی همراه شهید حسن باقری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه، مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا، تقی رضوانی راوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، قلالوند از مسئولان واحد اطلاعات قرارگاه کربلا، مؤمنیان مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیاء، پالاش مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه نجف و سرلشکرمحمد باقری بوده است.

سردار صفاری می‌گوید: روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با امام خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت عملیات والفجر مقدماتی در منطقه بماند.

قبول این درخواست از سوی محسن رضایی موجب شد تا من و شهید بقایی هم بنا به دستور محسن رضایی از فرودگاه چهارم وحدتی دزفول بازگردیم و توفیق دیدار با امام از ما سلب شود؛ بدین ترتیب صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم. در طول مسیر یادم می‌آید که شهید بقایی در حال حفظ سوره والفجر بود، اما آیات پایانی یعنی آیات «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» را نمی‌توانست به خاطر بسپارد و وقتی موضوع را به شهید باقری گفتم؛ او مکثی کرد و گفت که این آیه در شأن امام حسین (ع) است.

بدین ترتیب به منطقه مورد نظر رسیدیم، به دیدگاهی که در بالای تپه‌ای قرار داشت و برای ارتش بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشه‌ها را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی می‌کرد و روی نقشه علامت می‌زد. در این هنگام عراقی‌ها خمپاره‌های کور می‌زدند، اما یکی از خمپاره‌ها به زیر تپه‌ای که ما مستقر بودیم اصابت کرد به همین خاطر شهید باقری متوجه شد که دیده‌بان عراقی موقعیت ما را فهمیده لذا «کالک» عملیات و وسایل را جمع کردیم تا محل شناسایی را تغییر دهیم؛ از طرفی به برادرش «محمد» که اکنون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است گفت از سنگر ارتشی‌ها که در کنار ما بود درباره یکی از سنگرهای عراق سوال کند.

با بیرون رفتن وی ما هم آمدیم تا از سنگر خارج شویم که در همین لحظه گلوله خمپاره به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاک‌آلود شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، پرده گوش من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است.

در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای «یا صاحب‌امان (عج)» مجید بقایی بود. وی بر اثر ترکش خمپاره‌ای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا ترکش خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود. در آنجا دیدم حسن باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به امام حسین (ع) سلام می‌دهد.

در این شرایط از سنگر بیرون آمدم تا به سراغ سنگر سربازان ارتش که نزدیک ما بود بروم و از آن‌ها بخواهم تا بی‌سیم بزنند که هلی‌کوپتر و نیروهای امدادی بیاید؛ در میانه راه چند سرباز و برادر شهید باقری را دیدم و وقتی به آن‌ها ماجرا را گفتم، بیهوش شدم؛ هنگامی که به هوش آمدم از محمد باقری سراغ بقیه را گرفتم که گفت: «برای سرعت عمل در انتقال مجروح‌ها آن‌ها را داخل جیپ فرماندهی گذاشتیم که حین انتقال به عقب مجید بقایی در داخل جیپ و «حسن» هم در اتاق عمل به شهادت رسید.»

 


شهید همنام از دو نسل متفاوت با سرنوشتی یکسان

محمدتقی‌ها با شهادت رستگار شدند

شهید هاشمی‌نسب و شهید سالخورده سرنوشتی شبیه هم داشتند. عمرشان در راه مبارزه و جهاد گذشت و خالصانه و عاشقانه در راهشان خدمت می‌کردند. روز‌های هر دو محمدتقی با آرزوی شهادت گذشت و در آخر هر دو با شهادت رستگار شدند.
زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه

 

شهید محمد تقی سالخورده، شهید محمد تقی هاشمی نسب


 زندگی شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده از همان بدو تولد با زندگی شهید دفاع مقدس محمدتقی هاشمی‌نسب گره خورده بود. دو محمدتقی از دو نسل مختلف که سرنوشتی مشابه هم پیدا کردند. زمانی که هاشمی‌نسب به شهادت رسید، سالخورده هنوز به دنیا نیامده بود. این شهید به خواب عمه شهید آمده و گفته بود نام نوزادتان را همنام من، محمدتقی بگذارید.

شهید محمدتقی هاشمی‌نسب در سال ۱۳۳۵ متولد شد و از همان کودکی به مهربانی و ادب شهره بود. دوران جوانی محمدتقی با پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس همزمان شد. امام و انقلاب تمام هستی و جان شهید هاشمی‌نسب بود و او از همان روز‌های نخستین مبارزه وارد میدان نبرد شد.

هنگامی که محمدتقی و برادرهایش قصد عزیمت به جبهه را می‌کردند مادرشان با وجود تمام دلتنگی و نگرانی‌ها با قدرت و قوت قلب به پسرهایش می‌گفت: سرخی خون‌تان از سرخی خون علی‌اکبر امام حسین (ع) بیشتر نیست، بروید راضی‌ام به رضای خدا. محمدتقی همیشه آرزوی شهادت داشت و می‌گفت: اگر بتوانم به یاری الله در لباس مقدس سربازی، به اسلام و مسلمین و انقلاب اسلامی خدمت کنم خیلی خوب است و چه خوب است که در این هدف مقدس جانم را بدهم تا توشه‌ای در جهت آخرت و جهان عرفانی داشته باشم.

ابوالحسن برادر محمدتقی در عملیات شکست حصر آبادان به شهادت رسید و محمدتقی هم چند سال پس از شهادت ابوالحسن در عملیات والفجر ۸ در ۱۵ فروردین ۱۳۶۵ به شهادت رسید. مادر شهید درباره روز شهادت پسرش می‌گوید: «وقتی خبر شهادت محمدتقی را شنیدم، تمام بدنم می‌لرزید. بعد از آن دو رکعت نماز شکر خواندم و طبق وصیتش به پیکر او گفتم سلام مرا به رسول‌الله (ص) و ۱۴ معصوم و سپس به ابوالحسن برسان و از طرف من ابوالحسن را ببوس.»

در همان سال و ماهی که محمدتقی هاشمی‌نسب به شهادت رسید، محمدتقی سالخورده به دنیا آمد. اما این تقارن بدون دلیل نبود چراکه زندگی محمدتقی نوزاد برای همیشه با شهید محمدتقی هاشمی‌نسب گره خورد. خواهر شهید سالخورده از روز‌های تولد برادرش چنین روایت می‌کند: «وقتی برادرم به دنیا آمد طبق سفارشی که شهید محمدتقی هاشمی‌نسب در خواب کرده بود اسمش را محمدتقی گذاشتیم. چند روز بعد از تولد وقتی بابا از جبهه برگشت، پدر و مادر محمدتقی را به روستای کوهستان کنار مزار شهید هاشمی‌نسب بردند. مادرم محمدتقی قنداق شده را گذاشت روی قبر شهید، اطرافیان با تعجب علت را پرسیدند که مادرم گفت: می‌خواهم بچه‌ام متبرک شود، اسمش را شهید انتخاب کرد. نمی‌خواهم فقط اسم شهید را داشته باشد، می‌خواهم راه زندگی‌اش هم، راه شهید باشد. همین‌طور هم شد و این پیش‌زمینه شهادت محمدتقی از کودکی بود.»
شهید سالخورده در ۲۰ سالگی وارد سپاه پاسداران شد و تحصیلاتش را در مقطع لیسانس نظامی از دانشگاه امام حسین (ع) با موفقیت پایان رساند. او نمی‌خواست دور از میدان باشد و حضور در صحنه را بر هر چیز دیگری ترجیح می‌داد. خاموش ماندن کار محمدتقی نبود.

شهید سالخورده که در یگان ویژه صابرین در لشکر ۲۵ کربلا خدمت می‌کرد در روز‌های ظلم و کشتار مسلمانان توسط تروریست‌های داعشی ساکت نماند و برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) و دفاع از حقوق مظلومان عازم سوریه شد. شهید سالخورده در جواب بی‌قراری‌های همسرش به خاطر رفتنش، او را به صبر دعوت می‌کرد و می‌گفت: همه این چیز‌ها می‌گذرد. خوشی‌های و سختی‌های دنیا، بالاخره می‌گذرد. هیچ وقت پایدار نمی‌ماند، ولی خودت باید کاری کنی که به یک چیزی دست پیدا کنی که آن یک چیز هم از همین راه به دست می‌آید، تحمل سختی‌ها، صبوری کردن در این راهی که قرار گرفته‌ای. دلتنگی هست، سختی هست، گریه هست، ولی باید صبوری کنی و محکم و قوی باشی. شهید محمدتقی سالخورده در دومین اعزامش به سوریه، در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ پس از اصابت ترکش در شهر خان‌طومان به فیض شهادت نائل آمد.

شهید هاشمی‌نسب و شهید سالخورده هر دو سرنوشتی شبیه هم داشتند. عمرشان در راه مبارزه و جهاد گذشت و خالصانه و عاشقانه در راهشان خدمت می‌کردند. روز‌های هر دو محمدتقی با آرزوی شهادت گذشت و در آخر هر دو با شهادت رستگار شدند.

 


فراخوان دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی منتشر شد

فراخوان دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی منتشر شد.

با اعلام دبیرخانه دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی، فراخوان این جشنواره که با امکان ثبت‌نام در سایت جشنواره فراهم خواهد بود، به شرح ذیل می­باشد:

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس با همکاری نخبگان جوان، فعالان مردمی، مراکز فرهنگی، دانشگاه ها،  و نهادهای لشکری و کشوری دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی را با هدف تبیین، انعکاس و ترویج ارزش‌ها و فرهنگ غنی دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی و به منظور تقدیر از آثار برگزیده‌ی فعالان این حوزه در قالب بخش­های زیر برگزار می­کند:

  1. پایگاه‌های اطلاع‌رسانی و خبری
  2. پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی
  3. نرم‌افزارهای کاربردی
  4. هنرها و سرگرمی­های دیجیتال
  5. بخش آزاد

بدین وسیله از کلیه علاقه­مندان فعال در فضای مجازی دعوت می­شود جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت آثار خود به پایگاه اینترنتی دبیرخانه جشنواره به نشانی www.defafestival.com مراجعه کنند.

مهلت ارسال آثار پایان بهمن 1398 می­باشد.


 

فرزند شهید شهبازی ماجرای پایین کشیدن مجسمه شاه توسط پدرش را بازگو کرده است.
زمان تقریبی مطالعه : 2 دقیقه

 

 شهید محسن شهبازی

  شهید محسن شهبازی متولد ۱۳۴۰ در منطقه آب موتور (آهنگ) تهران دیده به جهان گشود؛ وی یکی از فرزندان راستین و حقیقی انقلاب اسلامی بود که بی‌تکلف و صادقانه در زندگی کارگری خویش با امام و انقلاب پیمان بسته و در این مسیر همیشه تلاش خستگی‌ناپذیر داشت.

تقی بنی مصطفی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس درباره ویژگی‌های رفتاری شهید می‌گوید: یک جوش و خروشی در وجود او همیشه احساس می‌شد که باید برای انقلاب فعالیت کند، هیچ وقت از کار خسته نمی‌شد، به طور جهادی برای انقلاب خدمت می‌کرد.

شهید، در یک خانواده اصیل و مذهبی متولد شد و در کنار تحصیل همواره با پدر به شغل بنایی مشغول و در بین جوانان محل از روحیه انقلابی برخوردار بود و همیشه در کنار جوانان و بزرگان انقلابی حضور داشت.

خستگی و ناتوانی برایش معنا نداشت، به رغم فعالیت‌های خسته کننده روزانه، شبها به همراه بچه‌های مسجد و پاسداران کمیته انقلاب اسلامی با موتورسیکلت شخصی در حال گشت‌زنی، پاسداری و اجرای ماموریت‌ها بود.

فیلمی که در تاریخ انقلاب ثبت شد


محمد فرزند بزرگ شهید محسن شهبازی درباره فیلمی که از رسانه‌ها درباره پدرش زمان پایین کشیدن مجسمه شاه پخش می‌شود، گفت: پدرم همیشه در تظاهرات حضور داشت او با دوستانش برای شرکت در جشن پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ در میدان بهارستان حاضر شد و با کمک همدیگر مجسمه شاه را پایین انداخته و خود به جای مجسمه می‌ایستد و عکس امام(ره) را روی سر بالا می‌برد در این زمان بود که عکس و فیلم پدر در تاریخ انقلاب ثبت شد.

محمد درباره نحوه شهادت پدرش می‌گوید: روزهای آغازین جنگ تحمیلی که پدر خود را برای حضور در جبهه‌های نبرد حاضر می‌کرد، در یکی از شب‌های خاموشی در حال ماموریت بر اثر سانحه تصادف به شهادت رسید.

برادر کوچکم در اربعین شهادت پدر به دنیا آمد که برای زنده نگه داشتن نام پدر، اسم او را محسن گذاشتیم.

من و برادرم تنها وارث پدر هستیم شهادت پدر برای ما افتخار است و امیدواریم با دعای او و عنایات خداوند متعال، بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم.


 

۳۰ بهمن آخرین مهلت ارسال آثار جشنواره فعالان دفاع مقدس در فضای مجازی است

زاهدان- ایرنا- مسوول فضای مجازی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سیستان و بلوچستان گفت: ۳۰ بهمن آخرین مهلت ارسال آثار جهت شرکت در دومین جشنواره ملی فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی است.

بتول شاهبازی روز یکشنبه در گفت‌وگو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: تبیین، انعکاس و ترویج ارزش‌ها و فرهنگ غنی دفاع مقدس و مقاومت در فضای سایبری،اندیشه ‌پروری، معرفت‌افزایی و تبیین مبانی نظری، شاخص‌ها و معیارهای امروزی نحوه حضور موفق و فعال دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی، تبیین راهکارهای ترویج و گسترش آن،انتقال آرمان‌های ارزشی و بینش‌های دفاع مقدس و مقاومت به نسل جوان در قالب‌های نو از جمله اهداف این جشنواره است.
وی بیان کرد: استفاده از ابزارهای نوین رسانه‌ای و هنری در فضای مجازی برای انتقال مفاهیم دفاع مقدس و مقاومت، جلب مشارکت، حمایت و سهیم کردن نهادهای فعال فرهنگی مردمی مؤثر در فضای مجازی،شناسایی، شبکه‌سازی و به کارگیری فعالان سایبری متخصص و متعهد در حوزه دفاع مقدس و مقاومت، نمایش منسجم از ظرفیت‌های شناخته شده و پتانسیل‌های بالقوه سرمایه‌های دفاع مقدس و مقاومت در فضای سایبری از دیگر اهداف این جشنواره است.

مسوول فضای مجازی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سیستان و بلوچستان گفت: ایجاد زیرساخت‌های لازم جهت حمایت‌های مادی و معنوی از فعالان حوزه دفاع مقدس و مقاومت در فضای سایبری،جمع‌آوری و ایجاد بانک اطلاعاتی از فعالان و تشکل‌های صنفی حوزه دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی، تشکیل هیات اندیشه‌ورزان تخصصی فضای مجازی جهت تهیه نقشه راه برای فعالیت بنیاد در فضای سایبری نیز مدنظر است.
وی تصریح کرد: ارزیابی آثار و محصولات تولید شده مرتبط با دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی و انتخاب آثار برگزیده، ترغیب و تشویق متخصصان و فعالان فضای مجازی در خلق آثار جدید با محوریت دفاع مقدس و مقاومت،ایجاد دبیرخانه دائمی جشنواره، جذب، هدایت و سازماندهی گروه‌های تخصصی از بین دانشجویان، هنرجویان و دیگر جوانان مبتکر از دیگر اهداف راهبردی جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای  به شمار می‌روند.
شاهبازی اظهار داشت: با انتخاب آثار برگزیده و برتر در این جشنواره می‌توان زمینه لازم برای ارائه آثار تولید شده در رسانه‌های دیجیتال و همچنین تشویق و ترغیب تولیدکنندگان در تولید بیشتر با محوریت مقاومت، دفاع مقدس و همچنین حضور مؤثر و مردمی را رقم زد.
وی بیان کرد: با توجه به وم حضور جدی جوانان انقلابی در فضای مجازی و تشکیل جبهه جهادی در فضای سایبری برای مقابله با تهاجم سازمان یافته دشمنان انقلاب اسلامی ، شناخت ظرفیت‌های موجود، سازماندهی‌های آینده و بهره‌گیری از پتانسیل‌های نهفته در راستای توسعه و ترویج فرهنگ دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی با ایجاد بستری مناسب این روند شتاب بیشتری یابد. 
مسوول فضای مجازی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سیستان و بلوچستان گفت: برگزاری جشنواره و دریافت محصولات و ارائه آن در نمایشگاه می‌تواند علاوه بر تکمیل بانک اطلاعات فعالان، باعث شناسایی نخبگان این حوزه شده و مسیر برنامه‌ریزی و تهیه نقشه راه آینده را جهت نیل به هدف‌های پیش رو فراهم کند. 
وی بیان کرد: نام‌نویسی در جشنواره و ایجاد محیط کاربری اختصاصی از طریق سایت www.defafestival.com انجام و تکمیل فرم شرکت در جشنواره با ارسال مشخصات (نام و نام خانوادگی، موضوع انتخابی، شماره تماس و نشانی پستی) میسر بوده و شرکت کنندگان پس از نام‌نویسی و فعالسازی حساب کاربری خود می‌توانند از طریق ارسال فایل جهت ارسال آثار خود اقدام کنند.

 


 

سردار شهید حسن شاطری در طول حیات خود خدمات زیادی را به مردم ایران, لبنان و عراق و سوریه و افغانستان کرد.
زمان تقریبی مطالعه : 9 دقیقه

 

شهید حسن شاطری


 شهید حسن شاطری ملقب به حسام خوشنویس در تیرماه 1341 در شهر سمنان به دنیا آمد, او اولین فرزند از شش فرزند خانواده‌اش بود. دوران تحصیلات ابتدایی, راهنمایی و متوسطه را در شهر سمنان گذراند. با وجود سن کم خیلی زود به صفوف انقلابیون پیوست و به یکی از مهم‌ترین عناصر فعال در زمینه هدایت راهپیمایی‌ها و دیگر فعالیت‌های ضدرژیم پهلوی تبدیل شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگامی که امام خمینی(ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کرد, شهید حسام از جمله اولین داوطلبان و فعالان این عرصه بود؛ شخصاً در امر کشاورزی و احداث بنا در زیر آفتاب سوزان کار می‌کرد و در ایام ماه مبارک رمضان به مدت 18 ساعت در روز مشغول بود.

با آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم صدام حسین که با همکاری استکبار جهانی علیه جمهوری نوپای ایران به وقوع پیوست, داوطلبانه به عضویت بسیج درآمد. اولین مسئولیت‌هایش را در منطقه «کله قندی» واقع در جنوب ایران به عنوان راهنما آغاز کرد. سپس به شهر«سردشت» واقع در غرب ایران منتقل شد و از اولین اعضای سپاه پاسداران آن منطقه بود.

در حالی‌که سنش بیش از 20 سال نبود, مسئولیت‌های متعددی را برعهده داشت. مسئولیت مخابرات, پشتیبانی و لجستیک و سپس هدایت عملیات و رهبری یکی از مناطق جنگی که از مهمترین محورهای جنگ به حساب می‌آمد و شاهد شدیدترین و سخت‌ترین درگیری‌ها بود.

در سال 1361 با خانم معصومه مرادی, تنها دختر خانواده مرادی ازدواج کرد؛ همسری که بهترین یاور و پشتیبان او بود و در طول هشت سال جنگ و دیگر مراحل زندگی سراسر جهاد و مبارزه شهید در کنارش قرار داشت و از او صاحب 4 فرزند شد. پس از 8 سال دوری از دانشگاه به واسطه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران, برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی عمران فارغ التحصیل شد. سپس موفق به اخذ مدرک کارشناسی‌ارشد شد و در همان زمان فرماندهی تیپ 40 صاحب امان(عج) و تیپ 53 ارومیه را به منظور اجرای پروژه‌های مهندسی و عمرانی در داخل ایران را برعهده داشت. از جمله این مسئولیت‌ها مدیریت پروژه‌ «سد سیرجان» در استان کرمان, پروژه اصلاح اراضی کشاورزی و زهکشی «دشت زنگنه» و پروژه هدایت آب از دشت اصفهان به یزد با فاصله حدود 300 کلیومتر بود.

او در آخرین مسئولیت خود عهده دار معاونت مهندسی نیروی قدس سپاه بود. پس از جنگ سی و سه روزه و آسیب به جنوب لبنان و مناطق شیعه نشین، وی رئیس ستاد بازسازی لبنان شد. او در این بازسازی نه تنها به بازسازی اماکن متعلق به شیعیان همت داشت بلکه ابتدا کلیساها و مساجد اهل سنت را بازسازی کرد. بازسازی و تعمیر پل ها و جاده های آسیب دیده در جنگ و ساخت اماکن فرهنگی و مذهبی برای شیعیان و مردم لبنان از اقدامات با برکت این شهید بزرگوار است. ساخت بوستان‌ها  برای کودکان جنگ زده لبنان، بذر محبت انقلاب اسلامی در دل کسانی بود که باغبان آن شهید شاطری است. گفتنی است شهید شاطری قبل از لبنان نیز عهده دار پروژه های عمرانی در افغانستان جنگ زده بود. او همچنین مسئول ساخت مسیر بین‌المللی میان ایران و افغانستان به طول 120 کیلومتر بود که از مهم‌ترین خطوط تجاری و از شریان‌های حیاتی حمل و نقل به شمار می‌رود و دو کشور را به هم مرتبط می‌سازد. ناظر اجرایی پروژه در عراق و انجام چندین طرح اجرایی با همکاری مردم به منظور حمایت و تأمین رفاه مردم سوریه از دیگر کارهای شهید شاطری بود.

سرانجام این سردار رشید اسلام 24 بهمن ماه 1391 و در مسیر دمشق به بیروت به منظور انجام کارهای ستاد بازسازی، به دست حامیان و مزدوران رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و مزد صرف عمر خود در عرصه جهاد را با نوشیدن شربت شهادت گرفت.

محمد حیدر مالک و مدیر شرکت قاسم حیدر و برادران از جمله شرکت‌هایی که در اجرای پروژه‌های مختلف با هیئت ایرانی همکاری داشت در کتاب معمار محبت که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره خصوصیات شهید شاطری می‌گوید: «می‌توانیم بگوییم مهدس حسام مقاومت را دوست داشت، عبارت «دوست داشتن» برای بیان آنچه او در برابر مقاومت از خود نشان می‌داد، کافی نیست. بهتر است بگوییم او به مقاومت وابسته بود؛ تعلقی عاشقانه, تعلقی شدید که یک انسان با ایمان نسبت به اعتقادش دارد. این همان چیزی بود که به وضوح در او به چشم می‌خورد. مقاومت در همه حرف‌هایش حضور داشت. بر همه چیز نام مقاومت می‌گذاشت. گویی همه چیز برآمده از مقاومت بود. وقتی بر زمینی کار می‌کرد، می‌گفت: اینجا زمین مقاومت است، زمینی که جاده‌ای می‌ساخت و یا آن را آسفالت می‌کرد, می گفت: اینجا مسیر مقاومت است و هر زمان می‌خواست ما را به کاری تشویق و دلگرم کند, می‌گفت: شما در مقاومت سهیم هستید, کارتان همان کار مقاومت است. همه جا و همه وقت سعی می‌کرد تصویر مقاومت و ملت مقاوم را در برابر دیدگان ملت ایران و ملت‌های دیگر به نمایش بگذارد.

شهید حسن شاطری


آن روز را فراموش نمی‌کنم, مهندس خیلی گرفتار و برنامه‌ کاری او بسیار فشرده بود. از او برای حضور در مراسم افراشتن پرچم مقاومت در یکی از روستاها دعوت به عمل آمد. می‌دانستم که چقدر سرش شلوغ و وقتش تنگ است, اما با وجود وقت کم, اصرار داشت در مراسم حضور یابد. روستایی که جشن در آن برگزار می شد از ما دور بود و مهندس هم در آن منطقه کار دیگری نداشت, اما با این وجود, برای رفتن و حضور در مراسم پافشاری می‌کرد. زیرا آن مراسم در جهت تقویت توان مقاومت و به اهتزاز درآمدن پرچم بود. سرانجام توانست برنامه‌هایش را طوری تنظیم کند که در مراسم شرکت کند و از این بابت خیلی خوشحال به نظر می‌رسید.

هنگام برگزاری مراسم, برادران با مشکلی بزرگی روبرو شدند. طناب پرچم به اندازه کافی محکم نبود و وقتی آن را کشیدند, پاره شد. هرج و مرج به وجود آمد, لوازم یدکی وجود نداشت و همه از بالابردن پرچم ناامید شدند و دست از کار کشیدند. چاره ای نداشتن جز اینکه مراسم را به زمان دیگری موکول کنند. اما مهندس با اطمینان شدید خود, وارد عمل شد و اصرار کرد که پرچم باید بدون تأخیر برافراشته شود. او توانست در مقابل مشکل پیش آمده بایستد و آن را حل کند. ساعتی طول نکشید که جرثقیلی آورد, طناب را تعمیر کرد و پرچم را در زمان تعیین شده برافراشت. رضایتمندانه ایستاد و از سر شوق به پرچمی نگاه کرد که سر به فلک کشیده بود.»

مهندس حسن زین از کارمندان هیئت ایرانی نیز درباره شهید شاطری می‌گوید: «پیش از شهادت مهندس, با او به عنوان مترجم همکاری داشتم. مهندس حسام علاوه بر زبان مادری‌اش به زبان‌های ترکی, کردی و فارسی افغانی هم صحبت می‌کرد. مشغول یادگیری زبان انگلیسی هم بود زیرا زبان انگلیسی او را در نوشتن رساله دکتری با موضوعی پیرامون پروژه‌های بازسازی یاری می‌کرد.

پیوند مهندس با قرآن کریم بسیار محکم بود. هرگز کتاب خدا را از خودش دور نمی‌کرد و همیشه به خصوص صبح‌ها به تلاوت قرآن مشغول می‌شد. هر روز صبح وقتی سوار ماشینش می‌شد روز خود را با صفحاتی از قرآن کریم آغاز می‌کرد. روابطه او با قرآن و آیات بسیار زیاد بود. قرآن از مهم‌ترین انگیزه‌اش برای یادگیری زبان عربی با وجود مشغله‌هایش بود. دلش می‌خواست زبان عربی را با همه سختی‌هایش یاد بگیرد تا او را در فهم معانی قرآن و شناخت اعجاز لغوی آن کمک کند. از طرفی ندانستن زبان عربی او را آزاد می‌داد و این مسئله به نظرش مانع ارتباط او با کارگران, پیمانکاران, مهندسان, شخصیت‌ها, وزرا و . به شمار می‌رفت و او را با مشکل مواجه می ساخت. یادگیری زبان عربی به واسطه مشغولیت‌هایش برایش کار آسانی بود. زیرا آموختن زبان عربی سخت است و یادگیری آن نیاز به زمان زیادی دارد. با این وجود, سعی می‌کرد تا آنجا که می‌تواند معانی کلمات‌ را به خاطر بسپارد و از من هم می‌خواست تا زبان عربی را به او آموزش دهم.
به من می‌گفت: فقط برایم ترجمه نکن. یاد بده تا عربی صحبت کنم.
از من می‌خواست تا کلمات را تلفظ کنم و او تکرار کند. دلش می‌خواست به جای مترجم, معلم او باشم و مرتباً سعی می‌کرد به زبان عربی صحبت کند. وقتی جمله‌ای را یاد می‌گرفت, آن‌را تکرار می‌کرد. کارش زمانی دشوار می‌شد که کنارش نبودم و مجبور بود برای فهم زبان عربی و ترجمه آن به فارسی به خودش تکیه کند. در ماه‌های اول, تلاشش تحسین برانگیز بود و ظرافت بسیاری در آن به چشم می‌خورد. مهندس حسام با وجود جدیتش در کار, از طبعی لطیف و خلقی خوش برخوردار بود. مزاح را دوست داشت و شخصیتی بانشاط و سرزنده داشت. تلاش‌های او برای یادگیری زبان عربی بارها سبب شد تا فضای جدی کار, تلطیف شود و لبخندی بر لب همگان بنشیند.

شهید حسن شاطری


او خود نیز از این موضوع خوشش می‌آمد و سعی می‌کرد چنین موقعیت‌هایی به جود بیاورد. به خاطر دارم یک بار در مارون الرأس کلمه‌ای را با کلمه‌ای دیگر جایگزین کرد و معنا کاملاً عوض  شد. برای اشاره به «اصبع الجلیل» گفت«جبل‌الخلیل». همگی خندیدیم و وقتی عبارت را برای او ترجمه کردم او هم بسیار خندید.

در همین زمینه ماجرای دیگری را به یاد می‌آورم. مهندس حسام کلمه‌ای را که الان به خاطر نمی‌آورم, نمی‌دانم از کجا شنیده و آن را به خاطر سپرده بود. من و مهندس به همراه برادر زهیر به سفارت ایران رفتیم. در آن‌جا با عده‌ای قرار ملاقات داشت و در میان حرف‌هایش آن کلمه را به زبان آورد. وقتی از آن‌جا بیرون آمدیم, برادر زهیر به ایشان گفت که این کلمه معنای خوبی ندارد. ناگهان مهندس حیرت زده ایستاد. فوراً نزد کسی که آن کلمه را به او گفته بود, برگشت و از او بسیار عذرخواهی کرد. با همان ادب و فرهنگی که در او سراغ داشتیم, اظهار تأسف کرد و از آن مرد خواست او را ببخشد. حتی برایش قسم یاد کرد که معنای کلمه را نمی‌دانسته است.»


 

حبیب‌الله وقتی به نماز می‌ایستاد واقعاً تماشایی بود. با صدایی حزن‌آلود به نماز می‌ایستاد و خالصانه غرق در عبادت می‌شد و از معبودش رستگاری، سعادت و شهادت می‌خواست.
بازدید : 664
زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه
شهید حبیب‌الله شمایلی

 شهید حبیب‌الله شمایلی در روز‌هایی که به عنوان کارمند بانک مشغول کار و امرار معاش بود، فکر نمی‌کرد خیلی زودتر از چیزی که فکرش را می‌کرد، کار در بانک را رها کند و در دنیایی بزرگتر به دنبال آرمان‌هایی بزرگتر بگردد. محیط بانک برای مرد بزرگی مثل او کوچک بود و امام خمینی (ره)، حبیب‌الله، برادرش حمید و بسیاری از هم‌نسلانش را با دنیایی دیگر آشنا کرد. آن‌ها در دامان امام پشت پا بر رسم ناپایدار دنیا زدند و به جست‌وجوی آرمان‌های ماندگارشان در فکه و شلمچه پرداختند.

دنیا برای حبیب‌الله پس از پیروزی انقلاب اسلامی رنگ و بوی دیگری گرفت. حالا او پیش رویش یک نظام اسلامی نوپا می‌دید که به دنبال احقاق حقوق مستضعفان و مبارزه با مستکبران بود. شهید شمایلی خیلی زود کار و بارش را رها کرد و عضو کمیته شد. محل کارش اجازه رفتن به او نمی‌داد و حبیب‌الله در جوابشان گفته بود اگر می‌خواهید اخراجم کنید، من دیگر به آن کار بازنخواهم گشت. هنوز زمان زیادی از حضورش در کمیته نگذشته بود که دشمن بعثی جنگی سراسری را علیه ایران شروع کرد. طبیعی بود جوانانی مثل حبیب‌الله ساکت نخواهند نشست و با غیرتشان اجازه دست‌اندازی دشمن به خاک کشورشان را نمی‌دهند.

شهید شمایلی به سرعت خودش را به جبهه رساند. شش ماه نخست جنگ را همراه با نیرو‌های ارتش مقابل دشمن ایستاد، اما چندی بعد به سپاه پاسداران پیوست و نبرد با استکبار را در لباس سپاه آغاز کرد. هر کجا که عملیاتی به مشکل برمی‌خورد یا نیاز به از خودگذشتی بود، حبیب‌الله آنجا حاضر می‌شد. او همرزم سرداران بزرگی همچون بقایی، حسن درویش و عبدالعلی بهروزی بود.

شهید شمایلی با آن سیمای مردانه مهربان با آن چشمان نورانی امیدبخش، چشم و چراغ نیرو‌ها در منطقه بود. بعد دیگری در زندگی او باز شده بود و او هر چه همراه با زمان جلوتر می‌رفت، بزرگ‌تر می‌شد. هر تجربه‌ای فرصتی برای خودسازی حبیب‌الله بود.
با اینکه معاون لشکر ۷ ولی‌عصر (عج) شده بود ولی به همسر و اطرافیانش همیشه می‌گفت: من یک بسیجی ساده هستم و مثل بقیه کار می‌کنم. وجودش در جبهه برای دیگر رزمندگان ایجاد روحیه می‌کرد. حالا حضورش به یک وزنه سنگین در جبهه تبدیل شده بود و رد این حضور خالصانه در هر جایی دیده می‌شد.

حبیب‌الله وقتی به نماز می‌ایستاد واقعاً تماشایی بود. با صدایی حزن‌آلود به نماز می‌ایستاد و خالصانه غرق در عبادت می‌شد. حالات معنوی شهید ایشان را از دغدغه‌های مادی جدا و به یک عالم معنوی وصل می‌کرد. تمام وجودش غرق در عبادت می‌شد و از معبودش رستگاری، سعادت و شهادت می‌خواست. خلوص نیت ایشان در عبادت مثال‌زدنی بود و همیشه به همه توصیه می‌کرد نمازتان را اول وقت بخوانید.
در عملیات بدر مجروحیت سنگینی پیدا کرد ولی در حالیکه هنوز سلامتی‌اش را به طور کامل پیدا نکرده بود، با عصایی در دست و با پایی لنگان راهی جبهه شد. تمام فکر و ذکرش منطقه و بچه‌ها بودند. با اینکه خدا دو پسر به او داده بود باز کمتر به خانه می‌آمد و بیشتر در جبهه حاضر بود.

بعد از عملیات خیبر به شدت داغدار شد، نه تنها داغ شهادت برادر را دید که یاران حماسه‌سازی، چون خداداد اندامی، مجید آبرومند و سعید ان نیز او را تنها گذاشتند. این مشکلات کمترین خللی در اراده او ایجاد نکرد و با عزمی جدی‌تر در راه پاسداری از اسلام ناب محمدی تلاشش را دو چندان کرد. ۱۷ اسفند ۱۳۶۵، عملیات بزرگ کربلای ۵ در منطقه شلمچه میعادگاه حبیب‌الله با معبود خویش بود. برادرش حمید در سال ۱۳۶۲ و در عملیات خیبر به شهادت رسیده بود و خانواده هنوز داغدار جوانش بود که خبر شهادت حبیب‌الله را به آن‌ها دادند. داغ این جوانان برای مادران شهید خیلی سنگین بود، ولی ایشان حتی یک لحظه هم گله و شکایت نکرد و فقط می‌گفت: «خدا یک جان داده به بنده و خودش هم هر وقت که بخواهد می‌گیرد، خوش به حالش که با شهادت رفت.»
پدر شهید، حاج فرج‌الله شمایلی پس از سال‌ها دوری و فراق از فرزندانش در سال ۱۳۹۱ دیده از جهان فرو بست و مادران شهید، حاجیه خانم مرهمت شمایلی بهار امسال به سرداران شهیدش پیوست.

 


 

در آستانه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، این «صدای انقلاب» بود که از حنجره شهید محلاتی به عنوان نخستین سخنگوی انقلاب، پیروزی نهضت و استقرار نظام الهی را در کشور از راه رادیو به ملت مسلمانان نوید داد.
بازدید : 622
زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه

 

شهید محلاتی


 شهید شیخ فضل‌الله محلاتی در فاصله سال‌های ۱۳۲۶ تا ۱۳۵۷ پس از آشنایی با شهید نواب صفوی، به گروه فداییان اسلام پیوست و به علت این همکاری، بارها تحت تعقیب قرار گرفت.

وی در سال ۱۳۴۰ به تهران عزیمت کرد و ضمن اشتغال به کارهای علمی، فرهنگی و تبلیغی، همواره در صحنه های مختلف به مبارزه با دستگاه طاغوتی پهلوی و همچنین ساماندهی و حضور در تظاهرات مردمی بر علیه شاه می‌پرداخت و نهایتا در جریان ورود حضرت امام(ره) به میهن اسلامی، از اعضای کمیته مرکزی استقبال بود.

در آستانه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، این «صدای انقلاب» بود که از حنجره شهید محلاتی به عنوان نخستین سخنگوی انقلاب، پیروزی نهضت و استقرار نظام الهی را در کشور از راه رادیو به ملت مسلمانان نوید داد. این شهید به علت سابقه درخشانش، مورد اطمینان حضرت امام خمینی(ره) بود و مسئولیت‌های اجرایی مختلفی مانند معاونت کمیته مرکزی انقلاب و نمایندگی ایشان در مراسم باشکوه حج ابراهیمی در سال ۱۳۵۸ را بر عهده داشت.

شهید محلاتی

شهید محلاتی نفر اول سمت چپ تصویر

نمایندگی مردم محلات در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی و مسئولیت نظارت، کنترل و هدایت سپاه پاسداران از بدو تشکیل آن از مسئولیت‌های دیگر شهید محلاتی بود اما آنچه این شهید را در کار بزرگ ارشاد و هدایت سپاه توفیق بخشید، علاوه بر جایگاه قانونی نمایندگی امام در سپاه ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری و محبت درونی، دلسوزانه و خالصانه وی به پاسداران بود که اعضای سپاه به او از دید مُرشد و پیر راه می‌نگریستند و این سوز درونی به او تحرک و تلاشی فراوان می‌بخشید که م از هزار برنامه آموزشی توجیهی، تربیتی و اخلاقی به شکل‌های مختلف سخنرانی و دستورالعمل از ایشان به یادگار مانده است.

شهید محلاتی، سپاه پاسداران را پرتوان و شکیبا می‌خواست و پشتوانه این آرزو، تلاش بی امانش بود. او در یکی از مصاحبه‌های خود در مورد سپاه می‌گوید: «ان شاءالله سپاهی بسازیم که دشمن هوس نکند علیه انقلاب اسلامی توطئه کند».

وی در مورد نقش دین و ت در سپاه می گوید:«سپاه و ت دو ارگان هستند که باید با هم حرکت کنند که در رأس آنها، امام یعنی مقام است که سپاه تابع اوست. ت و سپاه باید باهم اختلاط داشته باشند. سپاه باید فکر، عقیده و مذهب را از ون بگیرد و از وجود آنها استفاده کند».

زهد و ساده زیستی همراه با معاد اندیشی شهید محلاتی سبب شد که در وصیتنامه خویش چنین بنویسد: «یک پنجم کل دارایی مرا به حضرت امام بدهید؛ زیرا خوف آن دارم که این مقدار که به دست آورده‌ام، در شأن زندگی طلبگی من نباشد و فردا در آستان عدل الهی باید پاسخگو باشم».

بزرگوار، شهید محلاتی در عرصه‌های متفاوت حضور داشت. علاوه بر حوزه و مجلس رزمندگان جبهه‌های نورانی نبرد نیز، او را بر دل و بردیده داشتند؛ چون حضورش در میان دلیران صحنه جهاد، یاد امام را تداعی می‌کرد.

آشنایی با رزمندگان، جانبازان و شهیدان، شعله عشق به شهادت را هر روز در نهاد او افروخته تر می ساخت و سرانجام دشمنان ایران اسلامی که توان رویارویی با رزمندگان دلیر اسلام را در جبهه نبرد نداشتند، در اول اسفند سال ۱۳۶۴ برای جبران شکست در عملیات والفجر ۸، در نزدیکی اهواز با دو فروند جنگنده به هواپیمای مسافربری «آسمان» که جمعی از دلباختگان مکتب عشق را به مقصد می‌رساند، حمله کردند و دست پلید خود را به خون این عزیزان آغشتند.

پیکر پاک شهید محلاتی، روز سوم اسفند سال ۶۴ پس از تشییع باشکوه، در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

حضرت امام(ره) در بخشی از پیام خود به مناسبت شهادت شهید محلاتی فرمودند: ".امید آن است حجت‌الاسلام حاج شیخ فضل‌الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را می شناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهره‌های درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختی‌ها کرد و رنج‌ها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید."

 


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


روایت سردار قاسم سلیمانی از شهادت یک همرزم

فکر می‌کردم شهادت شهید میر حسینی تأثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای ۵ بگذارد. هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارالله نمی‌توانست غم ایجاد کند.

زمان تقریبی مطالعه : 2 دقیقه

تاریخ : چهارشنبه 1397/11/24 ساعت 08:45

 

 شهید حاج قاسم میر حسینی


سردار حاج قاسم سلیمانی در رابطه با تأثیر شهادت سردار شهید حاج قاسم میر حسینی قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله روایت می‌کند: قبل از عملیات «کربلای ۵» شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. گفت: «تیر به اینجای من خواهد خورد.» و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد. بی سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پر معرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست داشتنی. آن صدا خاموش شد.


از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد


البته نمی‌توانستم باور کنم. در مقطع اول هم بچه‌ها به من نگفتند و این خبر را خیلی با احتیاط به من دادند. هیچوقت خبر شهادت ایشان را از یاد نمی برم. من در دو سه عملیات واقعاً از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد. یکی همین عملیات کربلای ۵ بود. خصوصاً وقتی خبر شهادت شهید میرحسینی را شنیدم. احساس کردم که واقعاً لشکر ثارالله منهدم و منحل شد.

از همه مهم‌تر فکر می‌کردم شهادت ایشان تأثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای ۵ بگذارد. هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارالله نمی‌توانست غم ایجاد کند. تا آن مقطع هیچ حادثه‌ای به اندازه خبر شهادت حاج قاسم برای بچه‌های لشکر ثارالله سخت نبود. حتی آن کسی که در عملیات حضور داشت و برادرش را یا پسرش را از دست داده بود عزادار شهید میرحسینی بود.

حاج قاسم سلیمانی ، شهید میر حسینی

حاج قاسم سلیمانی و شهید میر حسینی

معنای تهاجم فرهنگی است که بچه‌های ما چنین شخصیت‌هایی را نشناسند. جوانان باید چنین شخصیت‌هایی را برای خودشان الگو کنند. این یک الگوی ارزشمند و مجسم در عمر ماست این را باید همه بشناسند و به همه شناسانده شود که ایشان از یک خانواده محترمی بود و بعد هم برادرش شهید شد. آن شهید بزرگوار دانشجو که توی سنگر کمین ایستاد و مقاومت کرد تا به شهادت رسید. خدا را قسم می‌دهیم به محمد و آل محمد به همه ما معرفت کافی برای شناخت این شخصیت‌های ارزشمند و ادامه دادن راهشان را عطا کند


 

 


در این نوشتار سعی شده تا یادی از مادرانه‌هایی شود که در حق شهدا شده و ماجرای پیرزن عراقی که برای شهدا مادری می‌کرد و دیدار با یک مادر شهید در روز تولد حضرت فاطمه (س) که گفته است: «بی‌صبرانه منتظرم که پیش پسرم بروم» را روایت کند.

 

مادر شهید

 

مادر شهدای امانتی
سرهنگ حسین عشقی فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جستجوی ستاد کل نیروهای مسلح در جمع زائران معراج شهدای تهران به ذکر خاطره آخرین روز تفحص در سال ۹۳ اشاره و آن را این‌گونه روایت کرد: روز ۲۹ اسفندماه سال ۹۳ که روز جمعه بود، ما با گروه تفحص از الاماره راه افتادیم به سمت منطقه زبیدات، هم اینکه به‌اصطلاح تفریحی باشد برای بچه‌ها و هم اگر شد کاری را هم انجام داده باشیم. وارد منطقه‌ای شدیم که میدان مین وسیعی بود، در قسمتی که به‌اصطلاح کمتر آلوده بود پیاده و مستقر شدیم، تعدادی از بچه‌ها شروع کردند به آماده کردن غذا و من و بقیه در میدان مین و اطراف شروع کردیم به گشت‌زنی برای شناسایی. الحمدالله آن روز با توسل به امام زمان (عج) که روز جمعه، روز خاص ایشان است دو شهید پیدا کردیم. جالب اینکه یکی از این دو شهید پیشانی‌بند یا مهدی ادرکنی (عج) داشت و شهید دیگر هم‌پشت پیراهنش یا بقیة‌الله (عج) نوشته‌شده بود.

او در ادامه گفت: مقداری از گوشت غذا اضافه آمد که هنوز کباب نشده بود. آشپزمان گفت که این گوشت را کباب نکنیم و ببریم الاماره برای نوبت شام. به ذهنم رسید که شاید یکی را در جاده پیدا کردیم که گرسنه باشد، گفتم کباب کنیم بگذاریم توی ماشین در مسیرمان به یک نفر می‌دهیم. رفتیم در روستای زبیدات یک بنده خدا بود که براثر انفجار مین هم انگشتان دستش قطع‌شده بود و هم نابینا شده بود. غذا را به او دادیم. او به ما گفت: «حالا که به من غذا دادید، من هم خبری برای شما دارم». ما را به‌جای خلوتی برد و گفت: «خانم سالخورده‌ای اینجا آمده است مهمانی خانه شیخ عشیره. او اطلاعاتی در مورد شهدا دارد.»
عشقی جریان این زن عراقی را این‌گونه روایت کرد: رفتیم این خانم را پیدا کردیم. او سوار ماشین شد و ما را به‌جایی برد که می‌گفت شهدا آنجا هستند. درواقع این خانم خودش شهدا را در زمین کشاورزی‌اش دفن کرده بود. شاید در حالت عادی ما هیچ‌وقت آنجا نمی‌رفتیم چون منطقه‌ای بود خارج از مناطق عملیاتی، حالا یا اسیرشده بودند و یا اتفاق دیگری برایشان افتاده که به آنجا منتقل‌شده بودند. آن خانم تعریف می‌کرد: «وقتی من این شهدا را پیدا کردم پراکنده بودند. من همان‌طور که این‌ها را جمع می‌کردم، گریه می‌کردم و یاد مادرشان افتادم و گفتم که من برایتان مادری می‌کنم. چند شب شام نذری دادم برای این شهدا». وقتی ما پیکر شهدا را از زیرخاک بیرون آوردیم آن زن مدام خدا را شکر می‌کرد و می‌گفت: بالاخره امانتی بود نزد من و این امانت را حالا به ایرانیان برمی‌گردانم و تحویل می‌دهم.

ما نیز توفیق این را داشتیم که دریکی از این بازدیدها بسیجیان مسجدالاقصی را همراهی کنیم و به دیدار مادر شهید داوود صابری برویم. این شهید عزیز در عملیات مرصاد سال 67 در مبارزه با منافقین به شهادت رسید

بی‌صبرانه مادر
مادر شهید صابری در جواب اینکه اگر الآن بعد از بیست‌وشش سال پسرت را ببینی به او چه می‌گویی؟ گفت: داوود دیگر بازنخواهد گشت و بی‌صبرانه منتظرم که من به دیدن او بروم.
هم‌زمان با سالروز ولادت دختر پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) بسیجیان و فعالان مسجدالاقصی تهران‌پارس به دیدار 1500 مادر شهید در سراسر پایتخت خواهند رفت. گفتنی است اهالی این مسجد از سال 89 دیدار با مادران شهید را در روز ولادت حضرت فاطمه (س) آغاز کرده‌اند که هرسال بر تعداد این دیدارها افزوده‌شده است. ما نیز توفیق این را داشتیم که دریکی از این بازدیدها بسیجیان مسجدالاقصی را همراهی کنیم و به دیدار مادر شهید داوود صابری برویم. این شهید عزیز در عملیات مرصاد سال 67 در مبارزه با منافقین به شهادت رسید.

مادر بزرگوار او می‌گوید: شاید اگر هر تعریفی از پسرم کنم بگذارند به‌پای مادر بودنم اما در بین پنج پسری که خدا به من عطا کرد اگرچه همه‌شان فرزندان خوبی هستند اما او رفتارش متفاوت بود.

وی گفت: من اصرار به رفتن یا نرفتن پسرانم به جبهه نداشتم؛ اما وقتی داوود خواست برود گفتم برو خدا همراهت که دفعه سومی که اعزام شد 12 روز قبل از شهادتش تماس گرفت و کلی باهم حرف زدیم، همیشه می‌گفت: مامان دعا کن من اسیر یا مجروح نشوم و فقط به شهادت برسم. می‌گفتم: مادر جان هر چه خدا بخواهد. دو روز مانده به اینکه شهید شود حالم دگرگون بود اما دلیلش را متوجه نمی‌شدم تا اینکه همان شب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم در منزل ما تعدادی خانم نشسته‌اند که بین آن‌ها بانویی نورانی نشسته، ایشان به من گفت: فلانی برنجی که خریده‌ای بیاور ببینم خوب هست یا نه. وقتی آوردم همان‌طور که دستش زیر چادر بود برنج را بو کرد و گفت خوب است. از خواب که بیدار شدم متوجه نبودم چرا چنین خوابی دیدم.

روز بعدش دیدم کوچه شلوغ است و یکی از دوستان داوود به‌شدت گریه می‌کند، خبر نداشتم چرا اما او را دلداری می‌دادم که کمی صبور باشد. دختر کوچکم مریم آمد گفت مامان بچه‌ها می‌گویند برایتان خبر بد داریم. تا این حرف را زد انگار چیزی از وجودم کنده شد. دوست دیگر داوود جلو آمد و گفت حاج‌خانم داوود زانویش مجروح شده و دارند می‌آید تهران. به من الهام شد و گفتم: او مجروح نشده شهید شده.

مادر شهید صابری که اطلاع نداشت قرار است مهمان برایش برود به گرمی از ما پذیرایی کرد و گفت: شک نکنید شهدا زنده هستند و من این را وقتی درک کردم که به سفر حج رفتم. آنجا دائم نگران بودم چطور می‌توانم تنهایی اعمال حج را به‌جا آورم که آنجا لحظه‌به‌لحظه حس می‌کردم داوود پشت‌به‌پشت من می‌آید و هوایم را دارد.

وی در جواب اینکه اگر الآن بعد از بیست‌وشش سال پسرت را بینی به او چه میگویی؟ گفت: داوود دیگر بازنخواهد گشت و بی‌صبرانه منتظرم که من به دیدن او بروم.

مادر شهید صابری از شهدای دفاع مقدس ادامه داد: وقتی به‌شدت دل‌تنگ یا از موضوعی دلگیر می‌شوم می‌روم بهشت‌زهرا سر مزارش اما همین‌که پایم می‌رسد آنجا انگار آرامش می‌گیرم و همه‌چیز فراموشم می‌شود. به داوود می‌گویم مادر جان من چرا این‌همه حرف دارم اما همین‌که کنار تو می‌نشینم همه را یادم می‌رود.

 

فرآوری: سامیه امینی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


 

 

منابع: خبرگزاری: فارس، تسنیم

 


 

 

 


 

حضور ن در عرصه های گوناگون جنگ تحمیلی دارای جلوه های متفاوتی بود که هر کدام از آنان حکایتی شنیدنی و به یاد ماندنی از آن دوران پر خاطره است. در میان تمامی فقها این مساله جاری است که در برابر تهاجم دشمن، بر همه واجب است که به دفاع برخیزند و احدی در این مساله نظر مخالفی را ابراز ننموده است.

 


 

 

 

 

ن در دفاع مقدس

 

و اما کیفیت حضور ن به دو شکل، مستقیم و غیر مستقیم، در این دوران خلاصه می گردد. در شکل مستقیم، گر چه ن از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ شهرها و حملات موشکی، حالت تدافعی همگان خصوصا زن ها بیشتر گردید، چون در این رزم بی امان از سوی ارتش عراق مورد حمله موشکی واقع شده بودند. حتی در اوایل جنگ، این ن شیر دل خرمشهر و سوسنگرد و هویزه بودند که در هجوم ناجوانمردانه دشمن در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثی ها درگیر شدند و در عقب راندن دشمن از جان خویش هم مایه نهادند. در شکل غیر مستقیم، ن حکایت 70 من مثنوی دارند که چگونه با کارهای خدماتی و پشتیبانی خود در عقبه، موجبات دلگرمی رزمندگان را فراهم نمودند. امام این حضور غیر مستقیم را که از حضور مستقیم ذره ای ارزش آن کمتر نبود، کرارا متذکر می شدند. بیان تجلی ایثار در راه انقلاب و امام تداوم گر گذر زمان در برابر هر گونه از سوی دشمنان است. از جمله خدمات این مرحله ن; می توان به ایثار فرزندان خود در راه حیثیت و اصلاح جامعه نام برد. هنوز یادمان نرفته است چه بسیار مادران سلحشوری بودند که با تربیت اولاد صالح و معرفی آنان به مراکز بسیج جهت اعزام به جبهه قوت قلب مسئولین جنگ را سبب می شدند. امام قدس سره این صحنه را این گونه بیان می نمودند: «.خدا می داند در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم، الا کم که فرزندانش کشته بشوند و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار می کنم. بعضی از جوان ها به من می گفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشته اند. عکس العمل این مادرهای جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای این که این ها هستند که به ما شجاعت میدهند. این ها هستند که ما را تشویق می کنند.» جلوه دیگر ایثار ن، ایثار همسران محبوب خود بوده است که بهترین و اصلی ترین تعلق خویش که همسر باشد را با تمام مشکلات و دلبستگی ها تشویق و ترغیب به حضور در میادین جنگ می نمودند تا آنجا که امام قدس سره زبان به مدح آنان گشوده و می فرماید: «کجا ما از ن، آن قدرت و عظمت را دیده بودیم که امروز داریم از مادران شهید می بینیم؟ کجا ما از ن جوان آن فداکاری را دیده بودیم که در دوران جنگ دیدیم، آنان همسران محبوبشان را به میدان های جنگ می فرستادند و راز عفت و امانت آنها را حفظ می کردند تا آنها با خاطر آسوده در میدان ها باشند.»

نقش ن در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند. به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این ن با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند

 ن ما نه در این برهه که در دوره های تاریخی متعدی، این گونه درخشش نموده اند که دوست و دشمن بدان معترف می باشند. هنوز تاریخ هجوم مغول و فعالیت ن مسلمان و حضور اصیل آنان در صحنه های ی عصر مشروطیت، جنبش تنباکو و انقلاب اسلامی را فراموش نکرده است و در یک کلام حضور مردان خداجو و شهادت طلب از دامن چنین ن و مادرانی بوده است که به صحنه مبارزه راه یافته اند; بنابر این هیچ صحنه ای از تاریخ مبارزات اسلامی نبوده الا این که ن مسلمان در آن نقش بسزایی را داشته اند. ستادهای پشتیبانی دوران جنگ که رفع نیازمندی های رزمندگان خطوط مقدم را بر عهده داشتند، عمده نیروهایشان را ن متدین و مبارز تشکیل می دادند. تهیه مایحتاج جبهه ها از عمده ترین فعالیت های این ستادها بحساب می آمد. اینان شبانه روز بدون چشم داشت، به کمترین مواهب مادی، خدماتی تحسین برانگیز را ارایه می دادند. لباس، کفش، طلا و جوراب های بافتنی این ن در جبهه ها رنگ و قیمتی دیگر داشت. از فعالیت های دیگر این انسان های سلیم و عزیز، حضور آنان در بسیج های مقاومت و شرکت در اردوهای بسیج می باشد که بازتاب جهانی از خویش بر جای می نهد. حضور اینان نشان دهنده روح مبارزه و ایثار و شجاعتی بود که می خواست به ن جهان و ابرقدرت ها اثبات نماید که ن ایرانی به برکت انقلاب اسلامی هویتی دگر یافته اند که بیانگر شخصیت وجودی آنان است. بیمارستان ها و پست های امدادی و پرستارهای مجروحین جنگ از جلوه بارز دیگر حضور غیر مستقیم ن مسلمان در میادین جنگ بوده است که با خدمات و فعالیت های جدی خود در محضر مجروحین و جانبازان، موجبات بالا بردن روحیه رزمندگان می گردیدند; بنابراین نقش ن در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند.

ن در دفاع مقدس

 

 به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این ن با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند. در تحلیل حضور ن مهمترین نکته این است که باید در کلیه برنامه ها مساله گسترش نفوذ قدرت اسلام در تمامی ابعاد حیات و بالا رفتن نسبت تاثیر در تغییر موضوعات و هم چنین در پیدایش موضوعات جدید در جهان اصل قرار گیرد. بالاترین الگوی رفتاری ن در هشت سال دفاع مقدس، «حضرت زهراعلیها السلام » بود; او که در تمام زندگیش، پیروی و حمایت از ولایت مشهود بود. زمانی که جنگ تهاجمی اسلام علیه کفار واقع گردید، حضرت بعنوان بهترین پرستار و لجستیک، ایفای وظیفه می نمودند و اما هنگامی که جنگ حالت تدافعی پیدا می کرد، ایشان خود را سپر مولای خود; یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام می نمودند تا جایی که حتی با وجود حضور علی علیه السلام در خانه، هنگامی که وجود مبارک ایشان مورد حمله دشمن قرار گرفت ایشان به پشت در آمدند و از شدت درد از هوش رفتند و پس از آن که به هوش آمدند بمحض این که مشاهده کردند ولی اعظم خدا را بطرف مسجد می برند، تا آخرین رمقشان از مقام ولایت دفاع نمودند. این امر نشانگر این بود که حضرت فاطمه حیات گرانقدر خود را صرف حمایت از مقام ولایت می نمودند. بنابراین نقش زن در تمامی صحنه های ی و اجتماعی خصوصا دفاع مقدس بیانگر جلوه های تاریخی در نقش اول آنان در تحولات اجتماعی و در نهضت های اسلامی معاصر و همدوشی ن و مردان در تمامی صحنه های درگیری با اجانب بوده است. امام خمینی پیرامون نقش ن در صحنه های انقلاب و دفاع مقدس می فرماید: «ن حق بیشتری از مردان دارند. ن مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. اگر ن شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شود، ملت ها به شکست و انحطاط کشیده می شوند.» حسن ختام این که; آثار دلاوری ها و پیروزی رزمندگان حکایت از حضور فعالانه زن های دلاور و سلحشوری است که گام به گام در لحظه لحظه جنگ، شرکت کرده و موجبات برکت و روزی رزمندگان در عملیات های مختلف گردیدند و چه زیبا سرود امام خمینی قدس سره پیرامون فداکاری و مقاومت ن در جنگ تحمیلی که: «.مقاومت و فداکاری ن بزرگ در جنگ تحمیلی آن قدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است.به اعتقاد من بخش مهم محیط گرم و پرشور جنگ مربوط به جمعیت فکری خواهران است و اگر ن ما، در این حال و هوای فکری نبودند نیمی از این شور وجود نداشت.»


 

 


 

دفاع مقدس یکی از مقاطع سرنوشت‌ساز در تاریخ معاصر ایران است. بخصوص اینکه از واقعه به‌نوعی سند دفاع مردم از انقلاب اسلامی نیز به شمار می‌رود از این حیث که یکی از مهم‌ترین عوامل بروز جنگ، همدستی نظام سلطه با عراق برای نابودی نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود.

دفاع مقدس

 

 

جنگ هشت‌ساله علاوه بر اینکه دفاعی سخت‌کوشانه علیه بود در درون خود تحولات و پدیده‌های مختلفی ازجمله، اجماع غرب و شرق علیه ایران، تحریم اقتصادی و نظامی، ارائه چهره‌ای جنگ‌طلبانه از سوی رسانه‌های غربی علیه کشورمان،‌ مقاومت همه‌جانبه علیه تهاجم و . را در پی داشته است.

یکی از مهم‌ترین رخدادهای دوران دفاع مقدس، جنگ شهرها بوده است. در یک نگاه کلی می‌توان جنگ شهرها را عبارت از حملات نظامی به محل‌های مسی و غیرنظامی برای بالا بردن فشار روانی جنگ بر مردم و دولت مقابل دانست که اکثراً با بمباران هوایی، موشک‌باران و یا توپخانه انجام همراه بود.
درحالی‌که ایران برای تعیین سرنوشت جنگ اجرای عملیات نظامی را در زمین دنبال می‌کرد، عراق برای مقابله با این وضع حمله به جزیره خارک و مناطق غیرنظامی را برنامه‌ریزی کرده بود. درنتیجه، پس از فتح خرمشهر، عراق حمله به شهرها را از سر گرفت و به‌موازات آن حمله به خارک را آغاز کرد. حمله عراق به شهرها به‌ویژه حمله موشکی به دزفول و حمله خمپاره‌ای به شهر اهواز و دیگر مناطق مسی در دوره اول جنگ به‌صورت متناوب انجام می‌شد، ولی با آغاز عملیات رمضان حمله به مناطق مسی و افراد غیرنظامی به شکل جدید و گسترده‌ای از سر گرفته شد. به‌عبارتی‌دیگر حمله هوایی دشمن که در پی طراحی عملیات سرنوشت‌ساز رمضان و همچنین شکست دشمن در عملیات کربلای یک، ۲ و ۳ در تیر و شهریورماه افزایش‌یافته بود، ادامه یافت و در ماه‌های شهریور، مهر و آبان، ۱۳۶۵ مناطق صنعتی، کارگری، اقتصادی و نفتی و نیز شهرها و مناطق مسی و مناطق عملیاتی زیر شدیدترین حمله‌های هوایی و بمباران قرار گرفتند. در حقیقت عراق از این کار ۲ هدف را دنبال می‌کرد؛ یکی هدف کوتاه‌مدت که جلوگیری از اجرای عملیات سرنوشت‌ساز بود، دیگری هدف بلندمدت که انهدام منابع ارزی و درآمد کشور و همچنین به ستوه آوردن مردم و برانگیختن مخالفت آنان با جنگ و درنتیجه تسلیم جمهوری اسلامی و پذیرش آتش‌بس به‌نحوی‌که مطلوب رژیم عراق باشد، بود. افزایش حمله هوایی عراق و دسترسی به نقاطی که قبل از این در توان عراق نبود، علاوه بر این‌که به دلیل واگذاری تجهیزات و هواپیماهای پیشرفته‌ای بود که شوروی و فرانسه در اختیار عراق گذاشته بودند، مرهون همکاری کارشناسان آمریکایی بود.

حمله‌های مکرر آن به مناطق مسی ایران است که «جنگ شهرها» نامیده شده است. پس از ناکامی نظامی، ی و روانی عراق در جبهه‌های جنگ، سردمداران این رژیم باهدف کسب امتیازات و تحمیل شرایط خود به «جنگ شهرها» مبادرت ورزیدند


بیش‌ترین حملات عراقی‌ها در این مدت به باختران صورت گرفت. ازجمله در حمله روز هفتم آبان ۱۳۶۵ که باختران و اسلام‌آباد زیر آتش بمب، راکت و مسلسل هواپیماهای دشمن قرار گرفت، ۱۲۰ تن شهید و ۵۸۰ تن مجروح شدند. همچنین در این مدت تأسیسات نفتی خارک و نقاط مسی و صنعتی اصفهان، اراک، تهران، سردشت، خرم‌آباد، تبریز، لرستان، شیراز، آغاجری، هفت‌تپه، گیلان غرب، آبادان، پتروشیمی بندر امام (ره)، راه‌آهن اندیمشک و سدهای دز و شهید عباس پور زیر حمله‌های شدید هوایی دشمن قرار گرفت.

دفاع مقدس

 

یکی از صحنه‌های دردناک و درعین‌حال نمونه بارز نقض حقوق بشری از سوی رژیم بعثی عراق، جنگ شهرها ازنظر قوانین بین‌المللی حمایت از غیرنظامیان در حملات مسلحانه، تفکیک اهداف نظامی از غیرنظامی و تلاش برای محدود ساختن صدمات ناشی از جنگ، اساس و مبنای تدوین مقررات و قوانین مربوط به حقوق جنگ است. در نیمه دوم قرن نوزدهم، حمایت از افراد غیرنظامی در برابر خطرهای ناشی از حمله‌های مسلحانه به‌عنوان یک قاعده عرفی موردپذیرش قرارگرفته و موردقبول همه کشورها قرار گرفت. گفت‌وگوهای صلح لاهه در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ و همه اقدام‌هایی که در ژنو در فاصله سال‌های ۱۸۶۴ تا ۱۹۷۷ صورت گرفتند، بر اساس این اصل حقوق عرفی بوده‌اند.

دفاع مقدس

 

حمله‌های مکرر آن به مناطق مسی ایران است که «جنگ شهرها» نامیده شده است. پس از ناکامی نظامی، ی و روانی عراق در جبهه‌های جنگ، سردمداران این رژیم باهدف کسب امتیازات و تحمیل شرایط خود به «جنگ شهرها» مبادرت ورزیدند.
ممنوعیت حمله به مناطق مسی در حقوق بین‌الملل جنگ، حمایت از غیرنظامیان در حملات مسلحانه، تفکیک اهداف نظامی از غیرنظامی و تلاش برای محدود ساختن صدمات ناشی از جنگ، اساس و مبنای تدوین مقررات و قوانین مربوط به حقوق جنگ است. در نیمه دوم قرن نوزدهم، حمایت از افراد غیرنظامی در برابر خطرهای ناشی از حمله‌های مسلحانه به‌عنوان یک قاعده عرفی موردپذیرش قرارگرفته و موردقبول همه کشورها قرار گرفت. گفت‌وگوهای صلح لاهه در سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ و همه اقدام‌هایی که در ژنو در فاصله سال‌های ۱۸۶۴ تا ۱۹۷۷ صورت گرفتند، بر اساس این اصل حقوق عرفی بوده‌اند.

 

فرآوری: سامیه امینی

 

بخش  فرهنگ پایداری تبیان

 

 


منابع: سایت شهید آوینی/ دانشگاه آزاد اسلامی شهرضا/عصر ایران


 

 


 

دستاوردهای داخلی دفاع مقدس فراوان است، ولی ما در این نوشتار به مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم و تفصیل آن را به فرصتی دیگر و کتابی دیگر ـ ان‌شاءالله ـ وا می‌گذاریم. مهم‌ترین دستاوردهای داخلی دفاع مقدس به شرح زیر و در چند قسمت ارائه میگردد.

 

 


 

 

پیامدها و دستاوردهای دفاع مقدس(1)

 

دستاوردهای داخلی دفاع مقدس فراوان است، ولی ما در این نوشتار به مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم و تفصیل آن را به فرصتی دیگر و کتابی دیگر ـ ان‌شاءالله ـ وا می‌گذاریم. مهم‌ترین دستاوردهای داخلی دفاع مقدس عبارتند از:

 

 

 

 

 

 

 

1. اعتماد به نفس و خودباوری

از برکات مهم دفاع مقدس، تقویت اعتماد به نفس و خودباوری بوده است. ما در کوران دفاع مقدس به این نتیجه رسیدیم که باید خود را باور کنیم و با تکیه بر توانمندی‌های خود ـ به ویژه جوانان خداجو ـ کشور را اداره نماییم. تأثیر این خودباوری، بعد از جنگ در عرصه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و فناوری‌های نوین دفاعی، نمود فزاینده‌ای داشت.

در جنگ و دفاع مقدس هشت ساله،‌ به این نتیجه رسیدیم که باید بر روی پای خود بایستیم و به این خودباوری دست یافتیم که، می‌توان سالیان سال علیه تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها مبارزه کرد؛ همچنان که حضرت امام(ره) فرمودند: «ما در این جنگ،‌ اُبهت دو قدرت شرق و غرب را شکستیم.»

شکستن اُبهت دو قدرت شرق و غرب، نه فقط در صحنه‌های نبرد و جنگ،‌ بلکه در تمامی صحنه‌ها به دست آمد. با خودباوری و اعتماد به نفس ایجاد شده در مردم،‌ به پیشرفت‌ها و ابتکاراتی دست زدیم که تحسین دوست و دشمن را برانگیخت. درتحریم اقتصادی، صبورانه با روحیه‌ی قناعت و صرفه‌جویی مقاومت کردیم و اقدام به ساخت وسایل و قطعات مختلف نموده، تا مرز خودکفایی در کالاها و محصولات اساسی پیش رفتیم و در یک جمله؛ ملت ما ثابت کرد که، ‌اگر بخواهیم، می‌توانیم و این‌ها همه از برکات جنگ تحمیلی و تحریم‌های مختلف بود که به قول امام(ره): «این جنگ و تحریم اقتصادی و اخراج کارشناسان خارجی،‌تحفه‌ای الهی بود که ما از آن غافل بودیم»؛ و این وصیت رهبر خودباور جامعه است که «انتظار نداشته باشید که از خارج کسی به شما در رسیدن به هدف،‌که ]همان[ اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است، کمک کند. خود باید به این امر حیاتی که آزادی و استقلال را تحقق می‌بخشد، قیام کنید.»

شکستن اُبهت دو قدرت شرق و غرب، نه فقط در صحنه‌های نبرد و جنگ،‌ بلکه در تمامی صحنه‌ها به دست آمد. با خودباوری و اعتماد به نفس ایجاد شده در مردم،‌ به پیشرفت‌ها و ابتکاراتی دست زدیم که تحسین دوست و دشمن را برانگیخت. درتحریم اقتصادی، صبورانه با روحیه‌ی قناعت و صرفه‌جویی مقاومت کردیم و اقدام به ساخت وسایل و قطعات مختلف نموده، تا مرز خودکفایی در کالاها و محصولات اساسی پیش رفتیم

2. شکوفایی استعداد و خلاقیت

از جمله تحولاتی که در جنگ طولانی هشت ساله رخ داد، بروز خلاقیت‌ها،‌ نوآوری‌ها و اعمال بدیعی بود که در ابعاد مختلف صورت گرفت. از ابتکار عمل‌های داهیانه‌ی رهبر فقید انقلاب اسلامی در مسایل و تصمیمات استراتژیکی جنگ گرفته، تا ابتکارات و نوآوری‌های نیروهای بی‌ادعا و خالص بسیجی.

در مورد حرکت هوشیارانه‌ی شرکت دادن نیروهای مردمی در جنگ،‌ به یاد داریم که این امر با مخالفت لیبرال‌ها و جناح بنی‌صدر معزول روبه‌رو گردید. آن‌ها معتقد بودند که جنگ را تنها باید به ارتش واگذار کرد، ولی حضرت امام(ره) به دلیل آگاهی عمیقی که از اهداف بنیادی دشمن، مبنی بر براندازی نظام و انقلاب داشتند، راه چاره و رفع توطئه را در این می‌دیدند که ملت به مثابه‌ی قیام پیروزمندانه در مقابل رژیم ستمشاهی، در جنگ نیز یکپارچه به مقابله برخیزند و این استراتژی، البته تأثیری عمیق و شگرف بر روند پیروزی‌های جبهه‌ی حق گذاشت؛ و بدین ترتیب بود که راه بروز خلاقیت‌ها و ابتکارات از سوی نهادهای رسمی و غیر رسمی مربوط در جنگ هموار گردید. خلاقیت‌های بی‌شمار در زمینه‌ی تدارک تجهیزات جنگی و لجستیکی ـ مانند ایجاد پل‌های خیبر و اروند رود ـ نقش ویژه‌ای در پیروزی عملیات‌ها ایفا نمود.

 

پیامدها و دستاوردهای دفاع مقدس(1)

 

 

3. رشد باورهای دینی

رشد باورهای دینی در دوران دفاع مقدس بسیار چشمگیر بود. همه چیز ما در جبهه و پشت جبهه، رنگ و صبغه‌ی الهی به خود گرفته بود. میادین نبرد و سنگرهای رزمندگان، آکنده از حضور خدا و اهل بیت(علیهم السلام) بود. نیایش‌ها و شب زنده داری‌ها و توسل خالصانه‌ی رزمندگان و امت شهید پرور به ائمه‌ی معصومین(علیهم السلام) فضای کشور را به عطر ایمان و معنویت معطر کرده بود و روح عبودیت در مردم موج می‌زد؛ حتی بی‌تفاوت‌های جامعه در این فضای معنوی به خود آمده، تحول عمیق درونی در آن‌ها ایجاد شد.

خوشــا روزی که گـرم جنگ بودیم

میـان رنگ‌ها بـــی‌‌رنگ بـودیـم

دل هرکس شهــادت را طلب داشت

حدیث عشق و مستی را به لب داشت

خوشـا تنـهایــــی شب‌هـای سنگر

کـه دل بـود و تمــنا بـود و دلـبر

ادامه دارد.

 

بخش فرهنگ پایداری تبیان


فرمانده‌ای که شهادتش کمر یک لشکر را شکست

 

شهید کیانپور در عملیات «مهران» که فقط یک شب برای شناسایی فرصت داشتند با توسل به حضرت فاطمه (س) به قلب دشمن زد و با شناسایی دقیق خود ضامن پیروزی عملیات گشت و نام راهکار عملیاتی را راهکار «فاطمه زهرا (س)» گذاشت
 

 

 شهید غلامرضا کیانپور

عملیات کربلای ۵ بزرگی و عظمت رزمندگان را بیش از هر زمان دیگری عیان کرد. برای آن‌ها که هنوز پی به بزرگ‌منشی رزمندگان نبرده بودند، کربلای ۵ فرصتی مغتنم برای شناخت بهتر این انسان‌ها بود. مردان بزرگ در معرکه‌های بزرگ خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند و کربلای ۵ میدانی بزرگ بود که عیار مردان را بهتر نشان می‌داد. سردار شهید غلامرضا کیانپور در کربلای ۵ نشان داد که یک رزمنده مکتبی تا چه حد می‌تواند مردانه بایستد و آبروی تاریخ شود.

شهید کیانپور در عملیات والفجر مقدماتی و کربلای‌یک حضور چشمگیری داشت و در والفجر ۲ به‌سختی مجروح شد. بعد از عملیات بیت‌المقدس، همراه جمعی از نیروها، عازم سوریه و لبنان شد و مدت چهار ماه در آنجا، به مقابله با رژیم غاصب صهیونیستی پرداخت.

شهید کیانپور از سال ۱۳۵۴ ورزش کشتی را شروع کرد و از کشتی‌گیران باسابقه و مطرح آن دوران بود که مدال‌های بین‌المللی زیادی را کسب کرد. ورزیدگی و هوش سرشار او باعث شد تا در آغاز جنگ به واحد حفاظت اطلاعات برود. در طول مدت حضورش در واحد اطلاعات- عملیات لشکر سیدالشهدا (ع) مایه دلگرمی همرزمان و خصوصاً فرماندهان بود و همه به انتخاب راهکار‌ها و شناسایی‌های او ایمان داشتند. اتکا به خدا آمیخته جانش بود و در سخت‌ترین شرایط جنگ نیز احساس ضعف نمی‌کرد. در عملیات «مهران» که فقط یک شب برای شناسایی فرصت داشتند با توسل به حضرت فاطمه (س) به قلب دشمن زد و با شناسایی دقیق خود ضامن پیروزی عملیات گشت و نام راهکار عملیاتی را راهکار «فاطمه زهرا (س)» گذاشت.

کیانپور با وجود مسئولیت‌های مهمی که در جبهه داشت علاقه‌ای به بازگو کردن این سمت‌ها نداشت. همسر شهید درباره تواضع و فروتنی همسرش می‌گوید: «او را خیلی کمتر در خانه می‌دیدم و دائم در جبهه‌ها بود، شاید هر چهار ماه، ۱۰ روز می‌توانستیم او را ملاقات کنیم. هرگاه به او می‌گفتیم که چرا کم در خانه حضور داری؟ می‌گفت: مسئولیت من بسیار سنگین است. از او سؤال می‌کردم شما در جبهه چه مسئولیتی دارید؟ می‌گفت: من راننده آمبولانس هستم و به خاطر مجروحین خیلی به من احتیاج دارند. بعد از شهادت ایشان فهمیدیم که فرمانده عملیات بوده است. حتی مادر شهید نیز تا روز شهادت فرزندش نمی‌دانست او یکی از فرماندهان بنام دفاع مقدس است.» شهید غلامرضا کیانپور معتقد بود در عملیات شناسایی کمتر باید به وسایل و ابزارآلات تکیه نمود و بیشتر باید به خدا توکل کرد و به توانمندی و قابلیت فردی تکیه کرد. عملیات کربلای ۵ اوج نبوغ و استعداد نظامی شهید کیانپور بود. ذهن او پر از طرح‌های ناب رزمی جهت عبور از موانع مستحکم عراقی‌ها بود و رزمندگان با تکیه بر این طرح‌ها دشمن را در این عملیات به زانو درآوردند.

شهید کیانپور در منطقه عملیات کربلای ۵ دست به ابتکار جالبی زد. یکی از نیرو‌های حاضر در عملیات درباره این ابتکار می‌گوید: «در عملیات کربلای ۵ فرماندهان عراقی دستور داشتند تا با شلیک مستقیم توپ‌ها و موشک‌های سنگین مانع پیشروی رزمندگان اسلام شوند؛ در این نبرد چیزی به عنوان سلاح سبک وجود نداشت و ما کاملاً زمینگیر شده بودیم؛ در این شرایط شهید غلامرضا کیانپور طرحی ارائه داد که توانستیم سریع‌تر به منطقه تحت تسلط دشمن نفوذ کنیم. طرح شهید کیانپور اینگونه بود که از جانب پهلو به دشمن حمله کنیم چراکه سلاح‌های دشمن فقط خطوط مستقیم را پوشش می‌دادند و نسبت به غرب منطقه درگیری دید کافی نداشتند و ما با استفاده از این غفلت توانستیم به داخل خطوط عراقی وارد شویم و سنگر‌های نونی شکل را تصرف کنیم.»

عملیات کربلای ۵، مشهد غلامرضا شد. در تاریخ نوزدهم دی ماه ۶۵ شهید غلامرضا کیانپور در درگیری با دشمن در خاکریز‌ها به‌شدت مجروح شد و او را به عقب منتقل کردند، ولی تلاش‌های پزشکان نتیجه‌ای نداد و غلامرضا به آرزویی که سال‌ها به دنبالش بود، رسید. یکی از رزمندگان حاضر در عملیات کربلای ۵ می‌گوید: شهید کیانپور با لبان تشنه و ذکر امام حسین (ع) به شهادت رسید. شهادت او تأثیر زیادی در روحیه رزمندگان گذاشت و آنان را به شدت متأثر کرد. زمانی که فرمانده لشکر سیدالشهدا (سردار علی فضلی) خبر شهادت شهید کیانپور را شنید گفت: «با شهادت غلامرضا کیانپور کمر لشکر شکست.»


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Aaron Xs دبستان غیر دولتی پیشرو خبر فارسی وهم صورتی مرکز چاپ دیجیتال آرادین (دیجیتال-افست-سازه نمایشگاهی) استودیو موسیقی سایلنس استودیو شوق باران مرجع آموزش جوراب بافی و کسب درآمد